nanehasan.bolg.ir https://nanehasan.bolg.ir bolg.ir fa bolg.ir bolg.ir شونصد و هفتاد و چاهار https://nanehasan.bolg.ir/post10.php امروز برای دیتا کالکشن تو موضوع طرح جدیدمون ، با دو تا خانواده همراه بودم . معاینه شناختی mmse و moca با من بود و همینطور همراهی بیمارا از کلینیک چشم به آزمایشگاه بویایی و نهایتا به کلینیک نورولوژی . کیسای خیلی نادر از بیماری PKAN یه پسر ده ساله و یه پسر ۲۴ ساله . یه خانواده از ساری و یه خانواده دیگه از شیراز . خیلی وقت بود ارتباط نزدیک با بیمار و همراها نداشتم ، و امروز که دوباره این نوع ارتباط رو تجربه کردم یادم اومد چقد بالین و دوست دارم و چقد بیمارا و 1401|4|10|5 18|26 https://nanehasan.bolg.ir/post10.php شونصد و هفتاد و پنج https://nanehasan.bolg.ir/post9.php من فک کنم بالاخره میتونم دوست داشتن خود رو تعریف کنم دوست داشتن خود یعنی اینکه به نیت خودت زندگی کنی . یعنی اگه میری شبا میدویی به نیت اینکه بدنت فرم بگیره که جلوی ایکس و وای خجالت نکشی یا شخص زد ازت خوشت بیاد ، این دوست داشتن خودت نیست یا اون فرم خالص و مخلصش نیست که من تجربش کردم و میدونم خوشایند ترین حس قابل تجربه کردن تو زندگیه . ولی اگه میدویی به نیت اینکه خودت توی اون تایم وقت خوشی رو کنار خودت تجربه کنی ، این میشه سلف لاو ...و سلف کر .... 1401|4|10|5 18|26 https://nanehasan.bolg.ir/post9.php شونصد و هفتاد و شیش https://nanehasan.bolg.ir/post8.php یه ویژگی جذابش اینه که تو هرچیزی نفع هر دو تامون میسنجه شاید نسخه چند سال قبل من کسی رو ایده آل میدونست که فقط نفع منو ببینه و مدام خودش رو ندید بگیره ولی الان تماشای این احترامی که به خودش میذاره و همونقدر و فوقش بسته به شرایط یه کمی بیشترش رو به من ، خیلی جذابتره . اصلا فقط همین حالت جذابه کسی که همه ی خودش و میذاره یعنی تو وجود خودش هیچ ارزشی رو پیدا نکرده اونوقت چجوری میتونه انتظار داشته باشه تو بخشی از خودت رو براش بذاری ؟ ، کسی هم که فقط خودشو میبینه 1401|4|10|5 18|26 https://nanehasan.bolg.ir/post8.php شونصد و هفتاد و هفت https://nanehasan.bolg.ir/post7.php دارم با روسری زرد میرم سرکار چون مقنعه مشکی گرررررررررممممممممممممممهههههههههههه واقعا نمیدونم واکنش ها چطور خواهد بود ولی خیلی روزا که هیچکس نیس در و از تو قفل نموده و بدون روسری مانتو به کارم ادامه میدم ، با صدای چاوشی و بوی قهوه خدایا شکرت منو بابت اینکه صبح بیدار بودم ولی نیومدم سمتت ببخش پ.ن ۱: البته نه درون حد زرد دورش حاشیه پهن مشکی داره پ.ن ۲ : امروز میخوام خدا بخواد و کارام کم باشه ، بیشتر تایمم و درس بخونم ، جراحی . 1401|4|10|5 18|26 https://nanehasan.bolg.ir/post7.php شونصد و هفتاد و هشت https://nanehasan.bolg.ir/post6.php +رمز قبلی دیروز غروب با دکتر الف بحثم شد . داشت میگف ما دو نفر منظور خودش و دکتر قاف داریم ۲۴ ساعته دنبال این طرح میدوییم و شما هم (( اگر قراره حضور داشته باشید تو کار باید نقشتون رو پررنگ تر کنید، چون من امتحان بورد دارم شما رو وارد کردم که جای من کار و دست بگیرید و حتی اگه لازمه داد بکشید تا کارا پیش بره )) خودش قطعا مجبوره ۲۴ ساعته بدوئه چون تحویل گیرنده بودجه طرحه و ازون طرف باید به دکتر ر که اتند نورولوژیه پاسخگو باشه و به خود سازمان نیماد و منافعی که 1401|4|10|5 18|26 https://nanehasan.bolg.ir/post6.php شونصد و هفتاد و نُه https://nanehasan.bolg.ir/post5.php برای فردا برنامه کوه چیدم ولی انقد خسته ام که فک نکنم بشه 1401|4|10|5 18|26 https://nanehasan.bolg.ir/post5.php شونصد و هشتاد https://nanehasan.bolg.ir/post4.php از در و دیوار خونه سوسک میریزه و من صبحی که قرار بود برم کوه نشستم روی مبل و گریه میکنم گاز توی اشپزخونه روشن مونده و امکان انفجار هست باز یکی برداشته سم ریخته و سوسکا اومدن بیرون همینقد تباه واقعا هیچ ایده ای ندارم چی کار کنم به تماس با آتش نشانی فک میکنم . 1401|4|10|5 18|26 https://nanehasan.bolg.ir/post4.php شونصد و هَشتاد و یک https://nanehasan.bolg.ir/post3.php بجای ۶ و نیم ، ۸ تازه از خونه زدم بیرون راه رفتن تو گرمای آفتاب، آب زیادی رو از بدنم گرفت . خیسِ خیسِ خیس برگشتم تا لب رودخونه پتانسیل اینو داشتم که با همون لباسا برم وسط رود بشینم ولی فکر برگشتن تو فضای شهر و کردم با اون لباسای خیس ، و نتیجتا خودداری شاید یه دست لباس اضافی فکر خوبی باشه برای دفه های بعد از داروخونه زهرمار سوسک گرفتم. یکی یه پودره و اون یکی مایعه سردرد دارم ، از محل برخورد تیغ آفتاب به پیشونیم . 1401|4|10|5 18|26 https://nanehasan.bolg.ir/post3.php شونصد و هشتاد و دو https://nanehasan.bolg.ir/post2.php یکی دیگه هم الان توی اون یکی خوابمون دیدم این خونه دیگه جای زندگی نیست 1401|4|10|5 18|26 https://nanehasan.bolg.ir/post2.php شونصد و هشتاد و سه https://nanehasan.bolg.ir/post1.php داشتم یه سالاد من درآوُردی درست میکردم با تیکه های سیب ترش و گیلاس، کلم و کاهو ، و خورده های بیسکوییت توی میکسر ..‌. زیرصدای زنگ تلفن راه خودشو از سر و صدایی که پره های تیغ مخلوط کن راه انداخته بود باز کرد و دست از کار کشیدم مامانم بود ، موفق شده بود از لینکی که فرستادم مقالمون رو ببینه و اسمم و . عکس دو تا مایوی انتخابیم که بینشون مونده بودم هم دیده بود . یه ذوق و شادی توی صداش بود که قلبم و از شعف مرتعش میکرد. 1401|4|10|5 18|26 https://nanehasan.bolg.ir/post1.php