ننه حسن

به وبلاگ من خوش آمدید

شونصد و هشتاد و سه

داشتم یه سالاد من درآوُردی درست میکردم با تیکه های سیب ترش و گیلاس، کلم و کاهو ، و خورده های بیسکوییت توی میکسر ..‌. زیرصدای زنگ تلفن راه خودشو از سر و صدایی که پره های تیغ مخلوط کن راه انداخته بود باز کرد و دست از کار کشیدم مامانم بود ، موفق شده بود از لینکی که فرستادم مقالمون رو ببینه و اسمم و . عکس دو تا مایوی انتخابیم که بینشون مونده بودم هم دیده بود . یه ذوق و شادی توی صداش بود که قلبم و از شعف مرتعش میکرد.
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:26 توسط نویسنده |